-
پدری که بود، پدری که نیست
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1403 00:35
خانه، همان خانه است... اما دیگر، بوی عطر تو را ندارد. چراغ آشپزخانه خاموش است، و سماور، دیگر هیچ صبحی را به جوش نمیآورد. قاب عکس روی دیوار، نگاهت را قاب گرفته، چشمانی که همیشه، میان نگرانی و غرور سرگردان بودند. نشستهام کنار پنجره، لیوان چاییام را در دست میگیرم، همان لیوانی که تو… هر صبح از آن مینوشیدی. بوی کهنهی...
-
روز پدر و مرد مبارک...
سهشنبه 25 دیماه سال 1403 01:27
سلام اومدم به بهانه روز پدر هم که شده ، وبلاگ را به روز رسانی کنم. روز پدر و مرد را به پدرهاتون، برادرهاتون، همسرهاتون، فرزندان پسرتون و بالاخره هر مردی که تو زندگیتون هست تبریک میگم. یکی از معلمان یزدی کلیپی از دانش آموزاش تهیه کرده که پیشنهاد می کنم شما هم ببینید. از بچه ها سوال می کنه که پدرت را شبیه چی می بینی؟...
-
شاید حق با آن خانم بوده باشد...
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1403 15:29
نمیدانم کلیپی گُذرا در فضای مجازی را دیده اید که در فضایی شبیه بازار، دختربچه ای از مادرش کالایی که در گاریست را مطالبه می کند و مادرش قیمتی از فروشنده می پرسد و لابد گران است و سبک سنگین می کند و نمی خرد. خانمی گوشه و کناری ایستاده و این صحنه را مشاهده می کند و حَسَب تشخیص خود، به طرفداری از دختربچه، به مادر او...
-
هوش مصنوعی یا...
یکشنبه 18 آذرماه سال 1403 02:57
سلام. یادتونه در چند پست قبل گفته بودم کاش می شد پدرم را دوباره در آغوش می کشیدم. متأسفانه در جهان واقع که این امر شدنی نیست اما با کمک هوش مصنوعی زیر می تونید این موضوع را محقق کنید تا شاید آلامی در سوز نهفته شما باشد. من که خودم از این خدمت هوش مصنوعی استفاده و لذت بردم. روش کار را در اینترنت سرچ کنید، ساده هست....
-
یادی از قدمای وبلاگستان...
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1403 20:42
سلام؛ اگر یادتون باشه یه زمانی گوگل، سرویسی بنام گوگل ریدر داشت. خیلی از وبلاگ نویس ها، کد تولید شده از گوگل ریدر را در کناره وبلاگ خود قرار میدادند و با آپدیت شدن هر یک از وبلاگ ها، نام آن ها بولد می شد و امّا از یک زمانی دیگه گوگل این خدمت را ارائه نداد و این آپشن هم از کار افتاد. داشتم تصاویر و فایل های پیکو فایل...
-
کتاب والدین سمی ...
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1403 22:41
سلام؛ به سبک مهرداد عزیز در این پست کتابی را که دوستی به من معرفی کرده است، به شما معرفی می کنم. البته بااین تفاوت که من هنوز کتاب را تمام نکرده ام و ابتدای آن هستم. اگر دوست داشتید شما هم می توانید پادکست این کتاب را، بصورت رایگان از اینترنت دریافت کنید. یادم هست زمانی از مهرداد عزیز پرسیدم چه خوب که فرصت داری، کتاب...
-
داغ های عمیق نهفته...
دوشنبه 15 مردادماه سال 1403 19:06
همین ابتدای مطلب لطفاً برای شادی روح عزیزانتون فاتحه ای بخونید. انشااله که روحشون قرین رحمت و آرامش باشه.( این پست ناراحت کننده هست و اگر در حال حاضر در وضعیت روحی مناسبی نیستید، لطفاً نخوانید) ماجرا به 10 سال پیش برمی گرده. وقتی من در شغل جدیدی مشغول بکار شده بودم و از خانواده دور بودم. جسته و گریخته خانواده اطلاع می...
-
این تهرانِ ...
شنبه 30 تیرماه سال 1403 22:18
سلام؛ چند وقتی بود هی دست می بردم بنویسم اما نشد. قبل از عید دو ماهی در تهران و چند شهر دیگر ایران بودم. شاید ده دوازده روزی به عید مانده بود. با همسر و پسرم در میدون راه آهن تهران، کنار مجسمه مردی که کلاه شاپوشو برداشته و چمدونی کنارش گذاشته نشستیم. ساعت به 2 نزدیک میشه. «....نسیم خنکی می وزه. بوی عید داره میاد. یه...
-
قدر کشورمون را بدونیم...
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1402 13:49
سلام؛ به عنوان کسی که حداقل سه کشور در دو قاره مختلف زندگی کرده میگم، قدر کشورمون را بدونیم.
-
چند خطی برای استاد بنان ...
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1402 22:29
شاید اولین باری که صدای مرحوم بنان به گوش من رسید، به تماشای یکی از سریال های تلویزیون در سال 1384 برگردد. کاروانِ بنان که معمولاً در صحنه از دست دادن عزیزی، بصورت پس زمینه استفاده می شد. اتفاقاً ادامه این آشنایی، شنیدن شاخه گل شماره 7 بنان بود که علاقمندی من به صدای او بیش تر شد آن چنان که آن نوار را از دوستم گرفتم....
-
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ...
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1402 16:24
سلام؛ بی شک شما هم از ازدواج های اجباری شنیده اید و حتی در بستگان خود هنوز از این نوع ازدواج ها، داشته باشیم. دوستی دارم که قبلاً داستان آشنایی با همسرش را برایم تعریف کرده بود. اینکه پدرش نظامی بود و بسیار سخت گیر. در وقت ازدواج از دوست من سؤال می کند که نظر خودت برای ازدواج با کیست؟ دوستم سه گزینه را روی میز پدر...
-
تپه های مارگالا ...
یکشنبه 18 تیرماه سال 1402 10:43
سلام؛ دوست خوب همیشه غنیمت بوده. حالا فرقی نمی کنه حقیقی باشه یا مجازی. دو نفر از دوستان خوبی که من هر موقع سراغ فضای مجازی میام بالاخره چیزی برای خواندن دارند؛ یکی آقای دکتر ربولی و دیگری خانم ترانه هستند. قلمتون مانا. فعلاً که لقب پادشاه وبلاگستان از آن شماست... خواستم بگم همین فعالیت های شما من را هم ترغیب کرد تا...
-
خاطرات قدیمی لذت بخش...
جمعه 16 تیرماه سال 1402 23:44
سلام. پست اخیر آقای دکتر من را ترغیب کرد تا یک پست ارسال کنم. 1-سی دی اوبونتو: تقریباً دوران دبیرستان بودم که دوره اینترنت ثبت نام کردم و می رفتم. در یکی از جلسات یه نفر گفت سیستم عاملی وجود داره که بر اساس نیاز خودت می چینی و نه باگی داره و نه ویروسی میشه. اوبونتو از شرکت لینوکس. گفتم سی دیشو از کجا بیارم؟ گفت به...
-
مناظره های آخر شبی...
یکشنبه 7 خردادماه سال 1402 23:31
خدا بر توفیقات دکتران درخشان و غنی نژاد بیفزاید...
-
به وقت دلتنگی(۲)...
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1402 22:48
هرزگاهی آنقدر دلم برای پدرم تنگ میشه که حاضرم هر چه دارم را بدم و یک بار دیگه پدرم را ببویم و بغل کنم. بعضی شب ها به این امید که دوباره خواب پدرم را می بینم، می خوابم. کاش وقت بیش تری با پدرم گذرانده بودم. چه کنیم؟ جز تسلیم بودن چه می توان کرد..
-
قصه پرایدم(۱)...
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1402 09:07
ماجرا به سال 1399 بر می گردد. زمانی که خودرو و هر چیزی، روز به روز پَر می کشید. با خانمم تصمیم گرفته بودیم یک خودرو پراید بر اساس بودجه خود خریداری کنیم. در به در به دنبال پرایدِ صفر یا شبهِ صفر می گشتیم اما دریغ. در مراجعه به سایت ها و اپلیکیشن ها مورد برای فروش می گذاشتن اما به آنی مشتری پیدا می کرد. یک مورد به ظاهر...
-
مروری بر وبلاگ دوستان...
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1401 22:53
سلام. کم کم سال جدید در حال فرا رسیدنه. انشااله در سال نو به خواسته هاتون و بر اساس مصلحتتون دست پیدا کنید. در سال جاری با وبلاگ های شما همراه بودم. از شماها چیزهای زیادی آموختم. با خوشحالی شما شاد شدم و با ناراحتیتان غمگین. این تعارف نیست... اینک مروری مختصر بر وبلاگ شماها: دکتر ربولی : بسیار ریز بین و نکته سنج و...
-
بعضی وقت ها...
شنبه 12 آذرماه سال 1401 22:16
سلام ؛ بعضی وقت ها آنقدر وقت ندارم که گشنه سر بر بالش میذارم، خوابم کم شده، دیگر وقتی برای یک ذره مطالعه ندارم، نظم قدیمی به هم خورده، کم کم دیر صبح از خونه بیرون میرم و حتی ... بگذریم. همه اینها را وقتی خونه میام و پسرم با ذوق و شوق و خنده میاد تو بغلم فراموش می کنم. این لحظه شیرین را با هیچ چیزی تو دنیا نمیشه عوض...
-
قصه های مجید...
شنبه 9 مهرماه سال 1401 16:42
سلام. قصه های مجید را دیگه کمتر کسی هست ندیده باشه. اون موقع ها عصر روز جمعه، قصه های مجید پخش میشد. مجید با لهجه شیرین اصفهانی، ما را جلوی تلویزیون میخکوب می کرد. همیشه با خودم میگفتم این مجید چقدر بزرگ تر از سنش فکر می کنه و کاش منم مثل اون بودم اما... نمیدونم شما هم توجه کردین یا نه؟ مجیدِ قصه های مجید در هیچ...
-
خانه ی آرزوها ...
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1401 22:52
سلام؛ چند سالی هست که با خانمم ابتدای سال تصمیم می گیریم عزم ها را جزم کنیم و هر چه داریم را وسط بریزیم تا خانه ای نقلی و سقفی بالای سرمان مهیا کنیم. به هر روی هر سال طی شد تا به امسال رسیدیم. هر چه فکر کردیم به این نتیجه رسیدیم که کل بودجه ما زیر یک تومان خواهد بود( اینقدر تورم بالا رفته که ذهن نسبت به اعداد سفیه...
-
بازی وبلاگی
جمعه 3 تیرماه سال 1401 08:26
سلام؛ مدتی پیش من از آقای دکتر درخواست کرده بودم در صورت امکان یک بازی وبلاگی برگزار کنند. ایشان با سخاوت قبول کردند و درخواست من اجابت شد. تمام دوستانی که اینجا را می خونند همگی به این بازی وبلاگی دعوت هستین...
-
کرونا و خانه نشینی
دوشنبه 30 خردادماه سال 1401 11:25
سلام؛ از دیروز نتیجه تست کرونای من مثبت شده. چیه این مریضی واقعاً؟ تمام اعضا و جوارحم درد می کنه. آب دهنم را هم نمیتونم پایین بدم. گویا جز استراحت و مایعات فراوان درمانی نداره. راستی هندونه با کرونا سازگاره؟؟ بعداً نوشت : خانه نشینی دوران بیماری کرونا فرصت مناسبی برای مطالعه و تماشای فیلم های از قبل مانده هست. اخیراً...
-
نان و پنیر با طعم کباب چنجه
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1401 23:19
شما هم شاید براتون پیش آمده که در تعطیلات تابستان جایی مشغول بکار شوید تا هم سرگرم بشید و هم درآمدی در حد پول تو جیبی در بیارید. من هم یادمه اول راهنمایی بودم که با معرفی یکی از آشنایان در مغازه «علی کبابی» مشغول شدم. علی کبابی تقریباً چهل و اندی سال داشت. تُپُل و قدی خمیده داشت و روی دستانش خالکوبی دوران جاهلیت....
-
زن دوم...
یکشنبه 1 خردادماه سال 1401 09:21
سلام؛ چند روز پیش با مردی(چهل و اندی ساله) صحبت می کردم که با یک خانم ازدواج شرعی انجام داده بود اما ازدواج رسمی انجام نداده بود. ایشون از زن اولش دو سه تا بچه داشت و قرار بود با همسر دوم به یکی از کشورهای همسایه سفر کنند. من از این آقا سؤال کردم این ازدواج تا کی قراره مخفی بمونه؟ آیا برنامه ای برای افشا کردنش به زن...
-
کاش خاله و خانه اش همیشه باشند...
دوشنبه 27 دیماه سال 1400 20:40
زنگ اف ام را می زنیم.کسی در را باز می کند و صدایش از دور به گوش می رسد : - «کیه..؟» جواب می دهیم ... راهروی مخروبه ای که دم در قرار گرفته هر سال خراب تر و شسته تر می شود. هنوز آوار خاک و سنگ و آجر آن سوتر روی هم سوار است. امّا آن طرف دیوار صحنه دلپذیر تری نمایان می شود. حیاطی که آب و جارو شده. باغچه ای که آبیاری...
-
دلخوشی های کوچک زندگی
پنجشنبه 23 دیماه سال 1400 21:20
سلام؛ یکی از عادت های من اینه که با دلخوشی های کوچکی شاید برای یکی دو روز شارژ باشم. در زیر لیستی از این دلخوشی ها را نوشتم. با خودم فکر می کنم بعضی از این دلخوشی ها خیلی ساده هستن، اما دل خوش کن که هستند. - خرید یک وسیله جدید برای مثال وسایل الکترونیک، لباس جدید و ... - خرید کتاب جدید با بو کشیدن کاغذ های اون، - قدم...
-
به وقت تنهایی...
سهشنبه 25 آبانماه سال 1400 20:01
یادم میاد در دوران بچگی، مادرم برای رفتن به بازار ما را در خونه تنها میذاشت. گذشته از اینکه مدتی بازی می کردیم و سرگرم بودیم اما کار به جایی میرسید که دوست نداشتم تنها باشم. تنها بودن بعضی وقت ها هم بد نیست. آدم وقتهایی هست که دوست داره تنها باشه. از بیست اردیبهشت ماه امسال خانواده من سه تکه شده. هر کدام در شهری و جدا...
-
آنچه گذشت ...
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1400 18:57
سلام؛ من (امیر)حسام هستم. چند سالی هست با وبلاگ نویسی آشنام. اینجا برای من خاطرات زیادی داره. دوستان زیادی پیدا کردم. بازی های وبلاگی شرکت کردم. مصاحبه انجام دادم. کلیپ تهیه کردم . با شادی های دوستان اینجا شاد شدم. با ناراحتی هاشون ناراحت شدم. مطالب را به دقت مطالعه کردم. هرز چندگاهی از این فضا بدلیل مشغله دور شدم. در...