بی مقدمه...

بی مقدمه شروع شد

بی مقدمه...

بی مقدمه شروع شد

بعضی وقت ها...

سلام ؛

         بعضی وقت ها آنقدر وقت ندارم که گشنه سر بر بالش میذارم، خوابم کم شده، دیگر وقتی برای یک ذره مطالعه ندارم، نظم قدیمی به هم خورده، کم کم دیر صبح از خونه بیرون میرم و حتی ... بگذریم.

همه اینها را وقتی خونه میام و پسرم با ذوق و شوق و خنده میاد تو بغلم فراموش می کنم. این لحظه شیرین را با هیچ چیزی تو دنیا نمیشه عوض کرد.

اینجا نوشتم که یادم بمونه...