بی مقدمه...

بی مقدمه شروع شد

بی مقدمه...

بی مقدمه شروع شد

به وقت دلتنگی(۲)...

هرزگاهی آنقدر دلم برای پدرم تنگ میشه که حاضرم هر چه دارم را بدم و یک بار دیگه پدرم را ببویم و بغل کنم. 

بعضی شب ها به این امید که دوباره خواب پدرم را می بینم، می خوابم.‌

کاش وقت بیش تری با پدرم گذرانده بودم. 

چه کنیم؟ جز تسلیم بودن چه می توان کرد..

نظرات 7 + ارسال نظر
سارا جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 11:14 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
منم خیلی دلتنگ پدرم میشم بخصوص وقتاییکه همه عموهام هستن همه جمع هستیم کاش دنیا فرصت بیشتری برای بودن پدرم کنار ما داشت

آدم چاق شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:50 ق.ظ http://chagh2.blogfa.com

خدا رحمت کند پدر بزرگوارتان را. این غم تا آخر با شما می ماند. فراموش شدنی نیست. عید بندگی بر شما هم مبارک

سلام . خدا رفتگان شما را هم رحمت کنه.
عید شما هم مبارک.

ربولی حسن کور شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 10:39 ق.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خدا رحمتشون کنه

سلام. تشکر آقای دکتر.
خدا پدر خانم شما را هم رحمت کنه.

حدیث شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 04:17 ب.ظ http://infinitelygreen.blogfa.com

روحشون شاد.

ممنونم.

لیمو سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:42 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

روحشون شاد باشه. مامانم دقیقا داره چنین روزهایی رو میگذرونه. کاش آسونتر بود..

سلام. ممنونم. خدا به بازماندگان صبر بده.

منجوق جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:36 ب.ظ http://Manjoogh.blogfa.com

می فهمم. ان وقت ها که بی خواب می شدم یواشکی می رفتم توی رختخواب مادرم و بویش می کردم به دقیقه نکشیده خوابم میبرد. متاسفانه این دلتنگی ها درمان ندارند.

سلام. ممنونم از نظرتون و ابراز حستون خانم منجوق.

سید حمید حوائجی سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:25 ب.ظ http://hamidhavaeji.blogsky.com

سلام. روحشون شاد باشه ان‌شاءالله.

سلام. تشکر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد