بی مقدمه...

بی مقدمه...

بی مقدمه شروع شد
بی مقدمه...

بی مقدمه...

بی مقدمه شروع شد

قصه پرایدم(۱)...

ماجرا به سال 1399 بر می گردد. زمانی که خودرو و هر چیزی، روز به روز پَر می کشید. با خانمم تصمیم گرفته بودیم یک خودرو پراید بر اساس بودجه خود خریداری کنیم. در به در به دنبال پرایدِ صفر یا شبهِ صفر می گشتیم اما دریغ. در مراجعه به سایت ها و اپلیکیشن ها مورد برای فروش می گذاشتن اما به آنی مشتری پیدا می کرد. یک مورد به ظاهر خوب پیدا شد. بر اساس اطلاع یکی از همکارانم با سایت های کارشناسی خودرو قبلاً آشنا شده بودم. ضمن هماهنگی با کارشناس خودرو و طی کردن(قول شفاهی گرفتن) موضوع کارشناسی خودرو با فروشنده، به محله سازمان برنامه تهران، رفتیم. فروشنده کامله مردی بود. ماشین را بر انداز کردیم ولی بدنه ضربه کوچکی خورده بود که تا گِلگیر کشیده شده بود. کارشناس دور تا دور ماشین و بدنه را چک کرد بعد درخواست کرد تا موتور را هم بررسی کند و با خودرو دوری بزند اما فروشنده اجازه نداد. با فروشنده مذاکره کردم که من از اول با شما طی کردم و خودرو را با کارشناسی می خَرَم. به هر روی ایشون اجازه بررسی موتور و سواری با خودرو را نداد و درها را قفل کرد و به خانه برگشت. از منظر اخلاقی ناراحت کننده بود اما از منظر کسب و کار شاید برای آن فروشنده امری رایج بود. تعرفه کارشناسی خودرو آن زمان 150000 تومان پرداخت کردیم و کارشناس هم برگه معاینه ی نیم بندی نوشت و به ما داد. در پایان گفت این خودرو مشکل داشت. چه بهتر که معامله نشد. همین!

البته در این میان آگهی هایی برای فروش خودرو بودند که یک شرکت خصوصی و نمیدانم از چه طریقی مستقیماً خودرو را از کارخانه به داخل پارکینگ شرکت وارد می کرد اما به قیمت روز به مشتری می فروخت. شما پول را پرداخت می کردید، اسناد و اصل خودرو را بدون پلاک به شما تحویل می دادند و یک قرارداد دو جانبه با شما تنظیم می کردند. می گفتند 20 روزی صدور پلاک طول می کشد اما به درب منزل شما ارسال می شود. سؤالی که همیشه برای من مطرح می شد این بود که اگر بدلیلی خودرو پلاک نشد سراغ چه کسی باید بروی؟ شما پول را تمام و کمال پرداخت کرده ای و یک خودرو داری که با آن اجازه تردد در شهر نداری. من به این آگهی ها اعتمادی نکردم. 

باز، گشتن ها را یک هفته دیگر ادامه دادیم و واقعاً خسته شدیم. هر موردی پیدا می شد سریع شوهری برایش پیدا می کردند. تا اینکه یک پراید صفر مدل سال 1398 در یکی از آگهی های فروش خودرو پیدا کردیم و بلافاصله با فروشنده تماس گرفتیم. فروشنده محل پارک خودرو را در مرکز تهران معرفی کرد. کارشناسی خودرو را دوباره با این فروشنده طی کردیم، هر چند دوباره امیدی نداشتم. سر قرار رسیدیم. فروشنده خود را کارمند یک شرکت خصوصی معرفی می کرد و اعلام کرد خودرو برای دوستش هست! داخل پارکینگ محل نگهداری خودرو رفتیم و نزدیک یک خودروی تیبا بدون صندوق و یک پراید رسیدیم. سوار تیبا شد. اعلام کردم: من با شما در خصوص پراید صحبت کردم! گفت ببخشید یک خانم دیگر هم هماهنگ کرده بود تا تیبا را ببیند و با اون قاطی کردم. کارشناس هم رسید. گفت: خودرو را روشن کن و دنده عقب بیا. فروشنده روشن کرد اما دنده عقب هر چه سعی کرد، نیامد. ماشین درجا قفل شده بود. معلوم بود مشکل ترمز دستی دارد. از درون نیمچه نارحتی شدم و باز به کارشناس گفتم: شما ادامه بده. سواری این خودرو هم امکان پذیر نبود. از نظر فنی موتور بازدید شد. شاسی، رنگ و ... با کارشناس صحبت کردم که مشکل دقیقاً از چیست؟ اعلام کرد یا چرخ قفل کرده از کاسه چرخ هست یا ترمز دستی، که هر دو را با لحاظ هزینه تعمیر، می صرفه که همین را بخری. کارشناس برگه بررسی خودرو را نوشت و دوباره 150000 تومان دادیم بدون بررسی سواریِ خودرو. از کارشناس خواستم قولنامه را هم او تنظیم کند گفت: از یک تاریخی به بعد اجازه نداریم. البته این را هم گفت که سر راه از یک کارشناسی دیگری می آیم که ماشین چپی بود و مالک قشقرقی راه انداخت. با خریدار دعوا و بگو مگو کرد و ...

 با خانمم مشورت کردم. قیمت خودروی صفر آن زمان 70 میلیون تومان بود. قمیت این خودرو را تا 60 میلیون پایین آوردیم. مدارک خودرو را خواستم که از داخل گوشی با تعجیل نشان داد. قولنامه ای دستی با هم تنظیم کردیم و پولی کارت به کارت کردم و قرار شد فردا صبح برای محضر حضور پیدا کنیم. شب مجدداً با کارشناس تماس تلفنی گرفتم و در خصوص وکالت فروش و محتوای آن سؤالاتی پرسیدم.

فردا صبح با فروشنده مجدداً داخل پارکینگ رفتیم تا چک کنیم مشکل ترمز دستی رفع شده است یا نه؟ با خودرو چند متری جلو و عقب رفتم ظاهراً مشکل رفع شده بود. با همدیگر به سمت محضر حرکت کردیم. با محضردار آشنا بود. با بانک هم آشنا بود. با صاحب پارکینگ هم آشنا بود. انگار چنانچه این کاره باشی باید آشنا زیاد داشته باشی. داخل محضر چک خودرو را رد و بدل کردیم و وکالت فروش از فروشنده اخذ کردیم( فروشنده که قبلاً اعلام کرده بود ماشین برای دوستش هست خودش تمام کارهای اداری و وکالت را انجام داد! البته هرزگاهی از یک نفر تلفنی هم استعلام می گرفت).

دو روز بعد با خانمم برای تعویض پلاک خودرو به مرکز تعویض پلاک تهران مراجعه کردیم. ساعت 6 صبح بود و صف عریض و طویلی در تعویض پلاک شکل گرفته بود. آنجا حضور سه نفر خانمِ تنها با فروشنده های آقا و یا بعضاً دارای وکالت فروش، برایم جالب بود. کارهای اداری انجام شد و پلاک تعویض و نصب شد و برای بیمه خودرو اقدام کردیم. 

نمیدانم کِی و برای چه بود که یک بار وسط سال مدارک مالکیت و سند شرکت خودرو را آوردم تا بررسی کنم. دست بر قضا بالای سند شرکت خورده بود« سند خودروی مزایده ای». در مدت استفاده از خودرو به یک زدگی کوچک در شیشه سمت شاگرد پی برده بودم که هر جا بُردم رفع نشد و همه گفتند یا حساس نباش یا اگر حساسی شیشه را کامل عوض کن. دیگری همان مشکل ترمز دستی بود که فروشنده کامل رفع کرده بود. اگر نقص دیگری هم داشت که ما نمیدانیم در مدت یک و نیم سال استفاده چیزی بُروز نکرد. 

نمیدانم اطلاع دارید یا نه اما سایپا و ایران خودرو برای خودرو های دارای زدگی، نقص و ... چند وقت یک بار مزایده ای برگزار می کند و خریداران زیادی از شهر های مختلف پس از خرید خودرو و رفع نقص آن آن را با قیمت بالاتر به فروش می رسانند. این شغل برخی از افراد است! این شغل مشکلی ندارد اما جالبش اینجاست که شما خودرو نقص دار را رفع نقص می کنید و به قیمت بالاتر می فروشی و این یک کاسبی است. 

به هر حال این قصه خرید خودرو بود. اما درسی که من از این داستان گرفتم:
1- رؤیت تمام و کمال و بدون هیچ رودروایسی و عجله اسناد و مدارک خودرو در محل بازدید از خودرو بود. اگر سند به نام فروشنده نیست ادامه ندهید. اگر فروشنده در ارائه اسناد اکراه دارد مشکلی هست. همین موضوع که ظاهراً چیز کوچکی به نظر می رسد، برخی مواقع برایتان گران تمام می شود؛
2- روی کارشناسی خودرو 100 درصد حساب نکنید و همه چیز به شانس و اقبال و ... بستگی دارد. بحث دست کاری کیلومتر خودرو و ... را که نگم. تجربه من از سایت های کارشناسی خودرو عالی نبود؛ 
3- قبل از خرید خودرو با چند نفر مشورت کنید و از محتوای وکالت فروش و تعداد روزهایی که برای تعویض پلاک توافق می کنید فکر کنید. حداقل با آمادگی ذهنی می روید؛
4- جریمه و عوارض خودرو بر عهده فروشنده است. هزینه انتقال محضر هم بود. الآن را اطلاعی ندارم که رجوع به محضر ضرورتی دارد یا خیر؟ این موضوعی بود که سال ها بین ناجا و کانون سردفتران بحث بود؛
5- شما هم تجارب خود را به بخش نظرات اضافه کنید شاید روزی به کار کسی آمد...
ماجرا فروش خودرو را در یادداشت دیگری می نویسم.

مروری بر وبلاگ دوستان...

سلام. 

کم کم سال جدید در حال فرا رسیدنه. انشااله در سال نو به خواسته هاتون و بر اساس مصلحتتون دست پیدا کنید. در سال جاری با وبلاگ های شما همراه بودم. از شماها چیزهای زیادی آموختم. با خوشحالی شما شاد شدم و با ناراحتیتان غمگین. این تعارف نیست... اینک مروری مختصر بر وبلاگ شماها:

دکتر ربولی: بسیار ریز بین و نکته سنج و توصیف کاراکترها با جزئیات. ممنون بابت لحظات شادی که برای من ایجاد کردید.

عمه اقدس الملوک : دختری که دغدغه های زیادی دارد. همیشه در قطار است. سعی در تذکرِ رفتار و کردار نیک است و پرهیز از بدی ها. نقاد است و موفق باشی.

مهرداد عزیز: مفیدترین وبلاگ را به لحاظ محتوا ، شایسته وبلاگ شما میدانم. در عنفوان بی میلی نسبت به تورق کتاب، کتاب های زیادی را معرفی کردید و شیوه های مطالعه جدیدی را. نفست گرم و کتابت همیشه باز...

سارا: دغدغه های مادری شاغل با یک عدد سیبیلو. 

ترانه: خانمی که خودش را خوب می شناسد. با پسری که اولویت اولش مادرش نیست. در جستجوی یک همدمِ به تمام معنا... اما من فکر می کنم ابزارهای شما مناسب نیست. شما به خواستتون می رسید ولی از مسیری دیگر...

ارغوان زمان فشمی: پُر مغز و مختص نویس. خدا را چه دیدید شاید عنوان وبلاگ شما به زودی عوض شد. از قدیمی های وبلاگستان که حضورتان موجب دلگرمیست. یک پست با موضوع انحراف خاموش نوشته بودید که ای کاش نتایج یافته های آن جامعه شناس هم به اشتراک گذاشته می شد. 

بندباز: دروغ چرا؟ پیچ امین الدوله شما را بیش تر می پسندیدم. اولین مصاحبه وبلاگی.

منجوق: خانمی که توان مدیریتی خوبی دارد اما به آنچه شایسته آن است نرسیده است. دغدغه های محیط زیستی و حیوانات را دارد. 

پروانه: سال گذشته دو اتفاق خوب برایتان افتاد. ازدواج و مادر شدنتان. احساستان را کامل نه، ولی درک می کنم. زندگی شیرین تر می شود. باور کنید...

خانم چاق: یک مدیر که باز فکر می کنم به جایگاهی که شایسته اون هست نرسیده. یک اخلاقی داره و اون اینه که پایان تمام پست هاش بابت چیزهایی که داره خدا را شاکره. 

دزیره: چیز زیادی از شما برای گفتن ندارم. شاید باید مدتی بگذره تا با کاراکترهای نوشته های شما آشنا بشم. 

گُنگ: هنوز برای من سواله که چرا پست های شما ناپدید میشن. اینجا می نویسین تا بمونن. نظرات دیگه چرا؟

آذر: پزشکِ خوب و کم نویس.

صبا: خانمی با دغدغه های خارج نشینی و با اراده بالا. 

لیمو: دختری با احساس، با معلومات و خوش اخلاق. 

گلابتون بانو: خیلی ساله مشتری وبلاگ شمام. یک خانم خانه دار با دو فرزند. گُل پسر گفتن شما چقدر شیرینه. خدا بچه هاتون را در سایه پدر و مادر براتون حفظ کنه. 


جای خالی خیلی از وبلاگ نویس های قدیمی خالیه. ببخشید اگر خیلی ها در ذهن من الان نمونده.

بابک اسحاقی، محسن باقرلو، طودی، اردیبهشتی،کودک فهیم، دکتر نفیس، دکتر آرش(پزشک قانونی)، زن بابای امروزی، مهدی کافه کتابت، زهره فولادپور، مریم یادگار، عسل مهر(نجواهای دریایی)، فاطمه خجسته، بانوی بهمن ماه، صحرا، ترنک دانایی،هاله بانو، وانیا، کافه تیراژه، مشق سکوت، حرف های صد من یک غاز و ...

بعضی وقت ها...

سلام ؛

         بعضی وقت ها آنقدر وقت ندارم که گشنه سر بر بالش میذارم، خوابم کم شده، دیگر وقتی برای یک ذره مطالعه ندارم، نظم قدیمی به هم خورده، کم کم دیر صبح از خونه بیرون میرم و حتی ... بگذریم.

همه اینها را وقتی خونه میام و پسرم با ذوق و شوق و خنده میاد تو بغلم فراموش می کنم. این لحظه شیرین را با هیچ چیزی تو دنیا نمیشه عوض کرد.

اینجا نوشتم که یادم بمونه...

قصه های مجید...

سلام. 

قصه های مجید را دیگه کمتر کسی هست ندیده باشه. اون موقع ها عصر روز جمعه، قصه های مجید پخش میشد. مجید با لهجه شیرین اصفهانی، ما را جلوی تلویزیون میخکوب می کرد. 

همیشه با خودم میگفتم این مجید چقدر بزرگ تر از سنش فکر می کنه و کاش منم مثل اون بودم اما...

نمیدونم شما هم توجه کردین یا نه؟ مجیدِ قصه های مجید در هیچ سکانسی از ته دل نخندید. اصلاً ما خنده مجید را کمتر دیدیم. تازه یک کلیپی هم در اینترنت هست که در صحنه حمل فرش با گاری و دوربین فیلمبرداری ، از کوره در میره و میگه: من میخوام برم مدرسه، از درسم عقب موندم، خسته شدم و ...که آقای پور احمد آرومش می کنه. 

این خودِ مجید بود. شاید خانواده مهدی باقر بیگی(مجید)، معروف شدنِ فرزندشون در نوجوانی را بر هر چیزی ترجیح دادن امّا مجید بعداً در رشته کشاورزی قبول شد و در بخش فرهنگی شهرداری اصفهان مشغول بکار!  البته در دو سه سریال یا فیلم دیگر هم بازی کرد که دیگه اون مجید سابق نشد.

به واسطه محبوبیتش در شورای شهر هم رای بالایی آورد. مهدی باقربیگی حالا یک فرزند پسر دارد. امیدوارم او دیگر مثل پدرش نوجوانی اش بر باد نرود. فکر می کنم مجید لذت نوجوانی کردن را نداشت و از دست داد ، چون باید پخته تر از سنش رفتار می کرد. 

من و مادرم هنوز عاشق قصه های مجید هستیم. مهدی باقر بیگی خیلی ممنون که خاطره های قشنگی برامون ساختی.


پی نوشت: یک عبارتی از آقای جهانبخش سلطانی در سفر به شیراز برای ما یادگاری گذاشت: آقا مجید مقصد کجاس؟ هِمین جاس...

خانه ی آرزوها ...

سلام؛

       چند سالی هست که با خانمم ابتدای سال تصمیم می گیریم عزم ها را جزم کنیم و هر چه داریم را وسط بریزیم تا خانه ای نقلی و سقفی بالای سرمان مهیا کنیم. به هر روی هر سال طی شد تا به امسال رسیدیم.  هر چه فکر کردیم به این نتیجه رسیدیم که کل بودجه ما زیر یک تومان خواهد بود( اینقدر تورم بالا رفته که ذهن نسبت به اعداد سفیه شده). روی مبلغ وام زوجین هم هیچ حسابی نمی شود کرد چرا که مبلغ اقساط آن ماهی حداقل 8.700 خواهد بود و با لحاظ سایر مخارج در اقساط می مانیم. حتی حومه شهر تهران را هم از گزینه های خود حذف نکردیم و نمی دانم چرخی در بازار فروش مسکن زده اید یا خیر اما شما با بودجه ای که گفتم در شهر قدس، شهریار، شهرک اندیشه و... هم نمی توانید منزلی نقلی و رسمی تهیه کنید(شاید قول نامه ای ، وقفی و ... بتوان تهیه کرد). خلاصه که خانمم خیلی ناراحت شد امّا خدا کریمه.

      من بر اساس تجربه این چند سال مستأجری و گشت و گذار برای خرید خانه چند نکته را بیان می کنم. شما هم چنانچه تجربه ای دارید به اشتراک بگذارید شاید روزی بکار آید.

1- سعی کنید خانه ای که انتخاب کرده اید را در دو موعد بازدید کنید. صبح و عصر. کنترل میزان نور محیطی برای خانمی که احتمالاً خانه دار است، بسیار مهم است. اگر هر دو شاغلید فرقی ندارد. البته کمی پول برق اضافه پرداخت می کنید؛

2- دسترسی به وسایل حمل و نقل عمومی فراموش نشود. به شخصه منزلم را جایی اجاره می کنم که به مترو دسترسی خوبی داشته باشد؛

3- نقشه خانه را خوب برانداز کنید. برخی خانه ها اصطلاحاً اتوبوسی ساخته می شوند و برخی دیگر مربعی و خوش نقشه. خوش نقشه بودن را از محل قرار گرفتن سرویس های بهداشتی، حمام، اتاق خواب هم می توانید کنترل کنید؛

4- دقت کنید دیوار کابین آسانسور از واحد شما عبور نکرده باشد. وگرنه با سر و صدای آن بایستی مدارا کنید؛

5- سعی کنید طبقه اول خصوصاً روی پارکینگ یا سالن اجتماعات منزل تهیه نکنید. باز و بسته کردن وقت و بی وقت درب پارکینگ سوهان روحتان می شود آن هم در روز تعطیل که مثلاً قرار هست خوابی خوش داشته باشید!

6- همیشه مبلغی کمتر از بودجه خود به املاکی ها ارائه کنید. نگران نباشید املاکی ها همیشه نزدیک بودجه شما گزینه های خود را معرفی می کنن (یک مورد دارم اُکازیون اما اگه بودجه شما کمی بیش تر بود ...)

7- از برخوردهای سرد املاکی ها ناراحت نشوید. بالاخره به تناسب شغلشان روزانه چندین نفر مثل شما به دفتر سر می زنند و سراغ مورد خوب می گردند. تحملتان را بالا ببرید و سعی کنید دفاتر املاک با انصاف و خوش برخورد را به دوستانتان معرفی کنید؛

8- چنانچه موردی را اجاره می کنید سعی کنید مالک خانه را از توانایی بازپرداخت اجاره بها و قبوض مطمئن کنید. این به معنای دروغ گفتن نیست. در یک کلام خیال طرف مقابل را آسوده کنید. چنانچه ملکی خریداری می کنید و مالک دندان گرد است مورد را بی خیال شوید. اگر محتاج باشد دوباره به شما رجوع می کند و اگر نباشد چه بهتر که معامله سر نگیرد. باور داشته باشید آدم های بد معامله تا امضای آخر دفترخانه شما را اذیت می کنند و چاره ای هم ندارید؛

9- سعی کنید در ساختمان های تک واحدی منزل تهیه کنید. یا لااقل دو واحدی. سر و کله زدن با چهار خانوار تک واحدی به مراتب از سر و کله زدن با هشت خانوار و ... راحت تر است. بخواهید یا نخواهید امروز افرادی با کلاس اجتماعی و فرهنگ مختلف بالاجبار در یک آپارتمان گرد هم آمده اند. کمتر خانواری از حقوق آپارتمان نشینی و حق و حقوق همسایگی اطلاع دارد. آنها که سعی در اصلاح خود ندارند. شما سعی کنید حواشی دور و برتان را کمتر کنید؛

10- خانه های قدیمی ساز بالا شهر نسبت به خانه های هم سن خود در پایین شهر مقاوم ترند. مصالحی که در خانه های بالا شهر استفاده شده به مراتب بهتر از پایین شهر است.پس زیاد هم سن خانه هایتان را برای خرید و اجاره بالا نبرید؛

11- سعی کنید در خرید خانه مبلغ کل را درسه قسط (قولنامه، تحویل کلید، دفترخانه) تسویه کنید. در تنظیم مبایعه نامه محضری هیچ تعجیل نکنید ومتن آن را با دقت بخوانید. وضعیت کنتور آب، برق و گاز و خط تلفن را به دقت بررسی کنید. اگر این موارد را مطالعه نکنید بعداً می بایست هزینه های اضافی متحمل شوید؛

12- در هنگام خرید منزل تصویر سند تک برگ مالک را با رضایت خودش دریافت و از اداره ثبت اسناد استعلام کنید. مالکی که فروشنده باشد در ارائه سند ملکش ابایی ندارد مگر...

13-  ضمن احترام به دفاتر املاک، این قشر از تحصیلات عالی برخوردار نیستند. پاره ای از این قشر دارای روابط عمومی و زرنگی خاصی هستند. پس تعجب نکنید که در عصر تکنولوژی هنوز فایل های کاغذی تهیه می کنند و هنوز برای پیدا کردن مورد مناسب شما فایل های خود را ورق ورق می زنند؛

14- دقت کنید پارکینگ و انباری منزل در سند تک برگ آن قید شده باشد؛

15- هیچ موقع از یادداشت برداری و نوشتن خجالت نکشید. نکات مد نظر خود برای کنترل منزل را لیست کنید و تیک بزنید؛

16- ترجیحاً در محیط های شلوغ منزل تهیه نکنید؛

17- وضعیت شارژ منزل هم مقوله مهمی است. برخی آپارتمان ها در مناطق ضعیفی واقع شده اند اما شارژ آنها با ساختمان های محله های متوسط و بالا برابری می کند.


       در نهایت اولویت های خود را برای خرید و یا اجاره مشخص کنید. اگر ذهنی اقتصادی داشته باشید، می پذیرید که تمام فاکتورهای شما برآورده نمی شود؛ پس چند مورد مهم  که تأمین شد بقیه را چشم پوشی کنید. هیچ خانه ای بی نقص نیست و شما هم قرار نیست تا ابد در آن خانه بمانید(انشااله)...